English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8929 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reorder cost U هزینه سفارش مجدد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reorder point U نقطه سفارش مجدد
reorder level U سطح سفارش مجدد
feasibility U بررسی هزینه ها و مزیت برای بررسی شروع مجدد پروژه
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
ordering costs U هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
indenting U سفارش
indent U سفارش
indents U سفارش
order U سفارش
reference U سفارش
enjoinment U سفارش
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
call the shots <idiom> U سفارش دادن
economic order quantity U حد مطلوب سفارش
send away for U سفارش دادن
indents U سفارش دادن
Put in a good word for me. U سفارش من رابکن
indenting U سفارش دادن
back order U سفارش معوق
conditional order U سفارش مشروط
indent U سفارش دادن
processing of the order U انجام سفارش
order U سفارش دادن
blanket order U سفارش کلی
enjoin U سفارش کردن به
order U دستور سفارش
enjoined U سفارش کردن به
purchase order U سفارش خرید
I asked for ... من سفارش ... را دادم.
engaged U سفارش شده
factory order U سفارش ساخت
enjoining U سفارش کردن به
trial order U سفارش ازمایشی
acknowledgement of order تایید سفارش
acknowledgement of order U تصدیق سفارش
letter of recommendation U سفارش نامه
modification order U سفارش اصلاحی
order format U قالب سفارش
commendation U سفارش تقدیر
ordering U سفارش دهی
asking and ordering U درخواست و سفارش
place an order U سفارش دادن
outwork U سفارش به بیرون
order for goods U سفارش کالا
enjoins U سفارش کردن به
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
ordered U سفارش داده شده
order U دستور دادن سفارش
bespeak U ازپیش سفارش دادن
order [placed with somebody] U سفارش [ازطرف کسی]
open indent U سفارش خرید باز
reorder interval U زمان بین دو سفارش
reorder U دوباره سفارش دادن
engages U از پیش سفارش دادن
custom made U سفارش داده شده
indents U سفارش رسیده از خارج
outwork U سفارش به خارج از شرکت
indents U سفارش درخواست کردن
indent U سفارش درخواست کردن
indenting U سفارش رسیده از خارج
To place an order for some goods. U کالائی را سفارش دادن
indenting U سفارش درخواست کردن
indent U سفارش رسیده از خارج
custom-made U سفارش داده شده
to countermand goods U سفارش کالا را پس گرفتن
engage U از پیش سفارش دادن
re order U سفارش دوم باره
to book something U چیزی را سفارش دادن
dispatch order U سفارش حمل سریع
lead time U زمان انجام سفارش
order processing time U زمان انجام سفارش
order processing time U مدت انجام سفارش
order time U زمان سفارش کالا
the goods are on order U کالا را سفارش داده ایم
mail order U سفارش کالا بوسیله پست
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
indenting U سفارش خرید از کشور بیگانه
order U سفارش دادن کالا یا جنس
order U سفارش دادن تنظیم کردن
testimonial U سفارش وتوصیه رضایت نامه
testimonials U سفارش وتوصیه رضایت نامه
order form U نمونه سفارش نامه پر نکرده
ordering costs U هزینههای مربوط به سفارش کالا
indents U سفارش خرید از کشور بیگانه
indent U سفارش خرید از کشور بیگانه
a la carte U جداجدا سفارش داده شده.
batch costing U تعیین قیمت سفارش کالا
To order a meal. U سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
open indent U سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
reorder level U مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. U سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
indent upon a person for goods U درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
mail order U سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
canvassing U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass U مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
procurement lead time U زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
cash with order U پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
lead time U مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
furthermore U مجدد
further on U مجدد
further U مجدد
second U مجدد
seconds U مجدد
furthers U مجدد
furthering U مجدد
furthered U مجدد
seconding U مجدد
reflorescence U مجدد
renewed U مجدد
seconded U مجدد
recounting U شمارش مجدد
re establishment U تاسیس مجدد
retransmission U ارسال مجدد
restart U شروع مجدد
recounts U شمارش مجدد
comebacks U دستیابی مجدد
reactivation U فعالیت مجدد
comeback U دستیابی مجدد
remand U بازداشت مجدد
remanded U بازداشت مجدد
reshipment U حمل مجدد
reapparition U فهور مجدد
recounted U شمارش مجدد
recount U شمارش مجدد
revisit U ملاقات مجدد
revisited U ملاقات مجدد
re claim U تقاضای مجدد
retread process U تعمیر مجدد
reissuing U چاپ مجدد
reissues U چاپ مجدد
reissued U چاپ مجدد
reissue U چاپ مجدد
reinsurance U بیمه مجدد
retransmission U مخابره مجدد
rededication U تقدیم مجدد
crossecheck U مقابله مجدد
revisits U ملاقات مجدد
resurvey U بررسی مجدد
resupply U اماد مجدد
revisiting U ملاقات مجدد
re attachment U توقیف مجدد
resorption U مکیدن مجدد
recaption U توقیف مجدد
reinforcement U وضع مجدد
reassurance U اطمینان مجدد
recreations U خلق مجدد
recreation U خلق مجدد
remotion U حرکت مجدد
renascence U زندگی مجدد
renegotiation U مذاکره مجدد
reoccur U فهور مجدد
reentrance U دخول مجدد
reenlistment U سربازگیری مجدد
reconditioning U تعمیر مجدد
after shrinkage U انقباض مجدد
reallocation U تخصیص مجدد
reassurances U اطمینان مجدد
reinterpretation U تفسیر مجدد
reproduction U تولید مجدد
reexport U صادرات مجدد
recurrences U رویدادن مجدد
recurrence U رویدادن مجدد
restatements U بیان مجدد
restatement U بیان مجدد
reproductions U تولید مجدد
reformat U فرمت مجدد
regelation U انجماد مجدد
regeneracy U تولید مجدد
reinfection U عفونت مجدد
reintegration U استقرار مجدد
reeducation U تربیت مجدد
reebtry U تملک مجدد
subdivisions U تقسیم مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
rerun U اجرای مجدد
recrystallization U تبلور مجدد
recoupment U کسب مجدد
reconviction U محکومیت مجدد
reconveyance U اعاده مجدد
resale U فروس مجدد
resale U حراج مجدد
reconversion U گرایش مجدد
recompile U کامپایل مجدد
Recent search history Forum search
1offshoring
2reintroduce?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com